شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 23 مامانی

عزیز دلم دیروز از سفر برگشتیم .... سفر خوبی بود ... بالاخره اول سال نو بود و فرصت برای کارای دیگه نبود !!! خوبی عزیزم ؟؟؟ دیدی چقدر بابایی مواظبت بود ؟؟؟ نمیذاشت من از جام تکون بخورم ... حتی به نگاهای متعجب بقیه هم توجهی نداشت ... قربونش برم نذاشت یه استکان جابجا کنم ... دستت درد نکنه بابای نینی با اینکه هنوزم نمیدونم تو اومدی پیشم یا نه ولی حس خوبی دارم ... انگار آروم شدم ... باباییتم که هر چند ساعت یه بار میگفت ... چقدر مهربون شدی ...!!! انگار من قبلا اژدهای دوسر بودم ... ههههههه این چند روز برامون اتفاق خاصی نیافتاد ... ولی برات میگم بعد از سال تحویل ... با بابایی کلی دعا...
6 فروردين 1390

سال نو مبارک ...

بر ما سالی گذشت  و بر زمین گردشی ... و بر روزگار حکایتی ... امید که کهنه رفته باشد به نیکی .... و این نو آید به شادی ....   دردونه ی من ... عیدت مبارک ... عزیزکم ... هنوز دو ساعت به سال تحویل مونده و من آرزو دارم که توی لحظه تحویل سال ... تو همراهم باشی ... کنار من و بابایی .... انشالله ...
1 فروردين 1390